مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
دلـم بـرای داغِ تو مـذاب شد حسینجان که خانۀ دو چشم من خراب شد حسینجان به گریههای خواهرت به صبح گو طلوع مکن که قلبِ زینب از غمِ تو آب شد حسینجان صدای پای پاسبان خیمهها هنوز هست هزار شکر کودک تو خواب شد حسینجان کنارِ اصغرت ببـین سکـینه زار میزند که روضهخوانِ خیمهاش رُباب شد حسینجان خدا کند که هیچ وقت نگویدت میانِ شام لبت زِ خیزران چرا کباب شد حسینجان کـنارِ رأس تو چـرا قـمار میکـنند وای نصیبِ طشتِ تو چرا شراب شد حسینجان |